گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلوه گاه تاریخ در شرح نهج البلاغه
جلد اول
خطبه هاى نهج البلاغه


(1): در اين خطبه على عليه السلام ضمن ستايش خداوند درباره آغاز آفرينش آسمان و زمين و آدام سخن رانده است .
اختلاف اقوال و عقايد در چگونگى آفرينش آدمى
بدان كه مردم درباره آغاز و چگونگى آفرينش آدمى اختلاف عقيده دارند. آنان كه پيرو اديان الهى هستند، يعنى مسلمانان و يهوديان و مسيحيان ، معتقدند كه مبداء و سر آغاز آفرينش بشر، همان پدر نخستين ، يعنى آدم عليه السلام است و بيشتر قصص آفرينش آدم در قرآن عزيز مطابق است با آنچه كه در اين باره در تورات آمده است . گروهى از مردم عقايدى ديگر در اين مورد دارند.
فلاسفه چنين پنداشته و گمان برده اند كه براى نوع بشر و ديگر انواع ، موجود نخستين وجود نداشته است .
هنديان ، گروهى كه با فلاسفه هم عقيده اند همان سخن را كه گفتيم مى گويند و گروهى از آنان كه معتقد به عقيده فلاسفه نيستند ولى اعتقاد به حدوث اجسام دارند، باز هم وجود آدم نخستين را ثابت نمى كنند و مى گويند: خداوند متعال افلاك را آفريد و براى آنها حركتى ذاتى قرار دارد و چون افلاك به حركت در آمد اجسامى آنرا آكنده كرد كه خلاء ناممكن است . اين اجسام اگر چه بر يك سرشت و طبيعت بودند ولى به سبب حركت فلكى سرشت آنان دگرگون شد. هر چه به فلك متحرك نزديك تر بود، گرمتر و لطيف تر بود و هر چه از آن دورتر بود، سردتر و سنگين تر. سپس عناصر با يكديگر آميختند و از اين آميزش اجسام مركب پديد آمد و سپس از اجسام مركب نوع بشر پديد آمد، همچنان كه كرم در ميوه ها و گوشت و پشه در آبگيرها و جاهاى بوى ناك پديد مى آيد و سپس برخى انسانها از برخى ديگر به روش تكثير و توليد مثل به وجود آمدند و اين مساءله به صورت قانونى پايدار درآمد و آنگاه آفرينش نخستين به فراموشى سپرده شد. و گويند ممكن است برخى از افراد بشر در برخى از مناطق دور افتاده ، نخست به وسيله تركيب اجسام پديد آمده باشند و سپس اين كار قطع شده و طريق تولد و زايمان جانشين آن شده است زيرا طبيعت هر گاه براى به وجود آوردن راهى بهتر بيابد، از راه ديگر بى نياز مى شود.
اما مجوسيان ، آدم و نوح و سام و حام و يافث را نمى شناسند و به عقيده ايشان نخستين بشر كه پديد آمده كيومرث است و لقب او كوشاه يعنى پادشاه كوهستان بوده و اين بشر در كوه مى زيسته است . برخى از مجوسيان اين انسان نخستين را گل شاه يعنى پادشاه خاك و گل نام داده اند كه در آن هنگام بشرى كه بر آنان پادشاهى كند وجود نداشت . و گفته اند معنى كلمه كيومرث يعنى موجود زنده و ناطق كه سرانجام مى ميرد (زنده گويا و فانى ). گويند او را چندان زيبايى عنايت شده بود كه چشم هيچ جاندارى بر او نمى افتاد مگر اينكه مبهوت و مدهوش مى شد و چنين مى پندارند كه مبداء آفرينش و حدوث او چنين بود كه يزدان ، يعنى به اعتقاد ايشان صانع نخست ، در كار اهرمن ، كه به اعتقاد ايشان همان شيطان است ، انديشه كرد و چنان در درياى انديشه فرو رفت كه بر پيشانى او عرق نشست . با دست بر پيشانى خود كشيد و عرق آنرا بر افشاند و كيومرث از آن قطره عرق پديد آمد. مجوسيان را درباره چگونگى پديد آمدن اهرمن سخنان آشفته و بسيارى است كه آيا او از فكرت و انديشه يزدان ، يا از شيفته شدنش به خويشتن ، يا از اندوه و وحشت او پديد آمده است . همچنين در مورد اعتقاد به قديم يا حادث بودن اهرمن ميان ايشان اختلاف نظر است و شايسته و جاى آن نيست كه اختلاف عقايد آنان را اينجا بررسى كنيم . (81)
مجوسيان همچنين در مورد مدتى كه كيومرث در دنيا باقى بوده است اختلاف نظر دارند. بيشتر گفته اند سى سال بوده و گروهى اندك گفته اند چهل سال بوده است . گروهى از مجوس گفته اند كيومرث سه هزار سال در بهشتى كه در آسمان بوده اقامت داشته است و اين سه هزار سال عبارت از هزاره هاى حمل (بره ) و ثور (گاو نر) و جوزاء (دو پيكر) است . آنگاه به زمين فرو فرستاده شد و سه هزار سال ديگر در زمين در كمال ايمنى و آرامش ‍ زيست و عبارت است هزاره هاى سرطان (خرچنگ = تيرماه ) و اسد (شير=مرداد) و سنبله (خوشه گندم = شهريور). پس از آن سى يا چهل سال ديگر در زمين زيست كه جنگ و ستيز ميان او و اهرمن در گرفت و سرانجام درگذشت و نابود شد.
در چگونگى نابود شدن كيومرث هم ، با آنكه در موضوع كشته شدنش ‍ همگى متفقند، اختلاف نظر است . بيشتر مجوسيان مى گويند: كيومرث پسرى از اهرمن را كه نامش خزوره بود كشت . اهرمن از يزدان يارى و فرياد رسى خواست و يزدان با توجه به پيمانهايى كه ميان او و اهرمن وجود داشت ، چاره يى جز قصاص كردن كيومرث نداشت و او را در قبال خون پسر اهرمن كشت . قومى هم مى گويند: ميان اهرمن و كيومرث جنگ و ستيزى در گرفت و سرانجام در كشتى يى كه با يكديگر گرفتند، اهرمن بر او چيره شد و چون بر او دست يافت او را خورد و از ميان برد.
درباره چگونگى اين ستيز مى گويند: در آغاز كيومرث بر اهرمن چيره بود، آنچنان كه بر او سوار مى شد و بر اطراف جهان مى گشت . اهرمن از كيومرث پرسيد كجا و چه چيزى براى او از همه جا و همه چيز خوف انگيزتر و بيمناك تر است ؟ گفت : دروازه دوزخ . و چون اهرمن او را بر دروازه دوزخ رساند چموشى كرد، آنچنان كه كيومرث نتوانست تعادل خود را حفظ كند و فرو افتاد و اهرمن بر او چيره شد، و به او گفت : از كدام سوى بدنش شروع به خوردن كند؟ كيومرث گفت : از پاى من شروع كن تا گاهى كه زنده ام بتوانم به حسن و زيبايى جهان بنگرم . اهرمن بر خلاف گفته او شروع به خوردن او از ناحيه سرش كرد، و چون به بيضه هاى كيومرث و كيسه هاى منى او رسيد دو قطره از نطفه كيومرث بر زمين افتاد و از آن نخست دو شاخه ريباس در كوهى به ناحيه اصطخر، كه به كوه دام داذ معروف است ، چكيد و سپس بر آن دو شاخه ريباس ، در آغاز ماه نهم ، اندام هاى بشرى پديدار شد و در آخر آن ماه به صورت دو انسان نر و ماده درآمد و نام آن دو ميشى و ميشانه يا ملهى و ملهيانه است كه همان آدم و حواء در اعتقاد پيروان اديان الهى است . مجوسيان خوارزم آن دو موجود را مرد و مردانه نام نهاده اند. آنان چنين مى پندارند كه اين دو موجود، پنجاه سال بدون آنكه نيازى به خوراكى و آشاميدنى داشته باشند، از همه نعمتها برخوردار بودند و از هيچ چيز آزار نمى ديدند تا آنكه اهرمن به صورت پيرى فرتوت بر آن دو آشكار شد و آنان را به خوردن ميوه هاى درختان وا داشت و نخست خود از آن ميوه ها خورد و آن دو كه به او مى نگريستند ديدند كه او به صورت جوانى درآمد و در اين هنگام بود كه آن دو هم از آن ميوه ها خوردند و در گرفتاريها و بديها در افتادند و حرص در ايشان پديد آمد و با يكديگر ازدواج كردند و فرزندى براى ايشان متولد شد كه او را به سبب حرص و آزى كه داشتند خوردند. آنگاه خداوند بر دل آنان محبت افكند و پس از آن شش بار ديگر فرزند براى آنان به دنيا آمد كه هر بار دخترى و پسرى با يكديگر همراه بودند و نامهاى ايشان در كتاب اوستا كه كتاب زرتشت است ثبت و معروف است . هفتمين بار براى آن دو سيامك و پرواك متولد شدند كه اين دو با يكديگر ازدواج كردند و براى آنان اوشهنج (هوشنگ ) متولد شد و او نخستين پادشاه است و پيش از او كسى به پادشاهى شناخته نشده است و هموست كه جانشين نياى خود، كيومرث شده و براى خود تاج و افسر فراهم آورده و بر تخت شاهى نشسته و دو شهر بابل و شوش را ساخته است .
و اين مطالبى است كه مجوسيان درباره آغاز آفرينش مى گويند